ای عشق...

ای عشق

بگو دریچه ی قلبم را 

چگونه ببندم

که به روی تو 

باز نشود

بگو دیواره ی قلبم را 

از کدام پولاد بسازم 

که تو از آن عبور نکنی

بگو دیگر  به چه زبانی بگویم

نمی خواهمت ..

تا تو بفهمی؛

تا تو نیایی

تا غرق شوی در غبار فراموشی

ای عشق بگو

سر به کدام سو بنهم

تا تو آنجا نباشی

                ***

ای عشق

بدان که قلب من 

خیلی بزرگ باشد

یک وجب است

و گنجایش تو را 

ندارد...

قلبهایی را می شناسم

به حجم اقیانوس کبیر

که تو خود 

در آن 

گم می شوی

چرا به سراغ آنها 

نمی روی

و راحتم نمی گذاری...

می شود دست از سر من یکی برداری؟

دیگر بریده ام

 برو سراغ کسانی که 

لیاقتت را دارند...

من لایق عشق نیستم..

بگذار

من با قلب کوچکم

بمانم بدون تو

بمیرم بدون تو

فقط برو...برو...برو...

همین...



تاريخ : چهار شنبه 23 فروردين 1396برچسب:ای عشق , , ,, | 21:26 | نويسنده : younesmoradi |

حکایت من

حکایت پرنده ای است 

گم کرده راه

در زمستان

غافل از مسافت دراز خانه

بی خبر از دام و صیاد

بیگانه با سرما و برف و یخ....

               ***

حکایت من 

حکایت کبکی است 

سر فرو برده در برف

برف تنهایی خویش

بی خبر از برودت ِ باد روزگار....

               *** 

حکایت غریبی

بی نام و نشان

در میان آدمیان....



تاريخ : چهار شنبه 23 فروردين 1396برچسب:حکایت من , | 21:23 | نويسنده : younesmoradi |

ای دل ......


دلتنگی امشبت را زدی 


به پای غروب امروزت 


فردا را چه میکنی .....؟؟؟؟؟؟

 



تاريخ : چهار شنبه 23 فروردين 1396برچسب:ای دل , , ,, | 20:11 | نويسنده : younesmoradi |

هی روزگار ! ! !

چراغت که روشنه . . .

ولی نمیدونم چرا صدات همش قطع و وصل میشه ! ! !

 



تاريخ : چهار شنبه 23 فروردين 1396برچسب:هی روزگار !!!, | 19:40 | نويسنده : younesmoradi |

 


من و خیابان های این شهر

کهنه رفیقانیم

در روزهای بی حضور تو...

آن چنان قدم به قدم 

زخم های آسفالت خیابانها را می شناسم

گویا همزاد دردهای همیشگی من اند...

من و چناران این خیابان های بلند

من و ساکنین کهنسال این درختان

-کلاغ های آشنا با قطره قطره اشکهای من...-

بخشی از خاطرات همیم...

بخشی از زندگی هم...

دوستان همیم...

...

دلواپس تو نیستم 

که می دانم 

در این شهر شلوغ 

در این هیاهو و قیل و قال

میان هواخواهان بی شمارت

غرق محبتی....

نیز می دانم 

لحظه ای هم از کوچه باغ ذهن لبریزت 

نمی گذرم...

...

نگرانم 

نگران خودم ؛

مبادا در هجوم برف خاطراتت

جوجه گنجشک دلم یخ بزند...

در این خیابانهای دلگیر...

در این زخم های پیاپی...

در این تکرار نبودن ها...

در این یخبندان تنهایی...

 



تاريخ : دو شنبه 21 فروردين 1396برچسب:بی حضور تو , | 20:43 | نويسنده : younesmoradi |
خدایا دیگه خسته ام......

از حرفهای پر از طعنه ی بعضی ها.....

خدایا از تو گلایه ای نسیت هیچی واسم کم نزاشتی....

اما این مردم نمیزارند روحیه ام شاد شه وهمه ی اتفاق های بد رو از یاد ببرم.....

واقعا بهم صبر وطاقت دادی ...

خدایا اما حرفهای این مردم وچیکار کنم .....

یعنی کسی وجدان نداره حقیقتا درکم کنه.....

دلم نمیخواد زیاد کسی رو ببینم چون هر دفعه یکی پیدا میشه

که حرفای تلخی بهم بزنه.....

نمیدونم از روی دلسوزیه یا اینکه نمیخوان ....

یادمه یکیشون میگفت دلم میسوزه برات چی میکشی خوبه من پیشت نیستم که حرف کشیدناتو داغونیتوببینم ...

خدایاخیلی خسته ام خیلی.....

بگذریم حرف دلم بود که سنگینی میکرد.این روزها نیز بگذرد.....
 
 
 
 
 


تاريخ : دو شنبه 21 فروردين 1396برچسب:دلنوشته من , | 20:15 | نويسنده : younesmoradi |

باید بپذیرم 

میان من و تو 

فاصله ها بی نهایت اند...

باید بپذیرم 

بی نهایت در هیچ عددی گنچانده نمی شود...

در گذرگاه زندگی

ناگهان

 هم مسیر شدیم

تو مراد بودی و من مرید...

تو در اوج بودی و من در فرود...

کنار هم بودیم

شانه به شانه 

چشم در چشم اما...

دنیایی فاصله میان ما بود...

ولی عشق نمی فهمید

فاصله بود

به درازای یک عمر

یک قرن 

یک زندگی

و نمی فهمید...

مگر می توان  عشق را سرزنش کرد...

مگر می توان؟

در منطق عشق

فاصله 

تعریف نشده است..

و من نمی دانستم...

               ***

گاهی می شود فاصله را با اندکی عشق پر کرد...

گاهی فاصله با عشق

تعریف می شود... 

..

کاش می دانستی....



تاريخ : دو شنبه 21 فروردين 1396برچسب:فاصله , | 20:9 | نويسنده : younesmoradi |

خود را شکستن

تا ریشه های باغ را کاویدن

 

خود را جست و جو کردن

 

در فراخنای روشنایی

 

و این چنین می آید نسیم کوی دوست

 

با ریشه های عمیق

 

در عمق قلب سبز می نشیند

 

تا دمی تو را از اندوه برهاند

 

 

 

ببین ماه من ..!

قرار نیست که قرار هایمان را بگذاریم بر بی قراری های من ..؟

مگر قرار نبود تو ماه تمام  من باشی و ..

من پر پرواز تو ..؟

مگر زمزمه هر روزت نبود ..

ای ستاره ی شبای مشرقی پر پرواز منو ازم نگیر ..؟

و من قول دادم تا همیشه پر پروازت بمانم ..؟

مگر غیر از این است که ..

من ماه تمام را در تو معنا کردم ..

و تو ماه تمام من شدی ..!

پس چرا هرچه بیشتر می رویم کمتر می رسیم ..!

تو ماه تمام من نیستی ..؟!

 یا من پر پرواز تو ..؟!



تاريخ : دو شنبه 21 فروردين 1396برچسب:ماه من , , , , | 17:4 | نويسنده : younesmoradi |

 

تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف …
لرزشی روی میز کنار تختم میفتد …
از این صدا متنفر بودم اما …
چشم هایم را میمالم …
new message
تا لود شود آرزو می کنم … کاش تو باشی …
سکوت می کنم ، آرزوی بی جایی بود !

 



تاريخ : دو شنبه 21 فروردين 1396برچسب:تنهایی, | 16:34 | نويسنده : younesmoradi |

سر میز شام یادت که میفتم بغض میکنم 

اشک در چشمانم حلقه میزند 

و همه با تعجب نگاهم میکنند 

لبخندی میزنم و میگویم: 

چقدر داغ بود !
 
 


تاريخ : دو شنبه 21 فروردين 1396برچسب:چقدر داغ بود !, | 16:20 | نويسنده : younesmoradi |